استاد ابوالقاسم سحاب :
درفروردین 1266 هجری خورشیدی در
شهر تفرش متولد شد ، پدرش مرحوم محمد زمان تفرشی
در دوران کودکی وی، با دیدن جرقه های هوش و استعدادش او
را به آخوند ملا حسین شاهمیری سپرد تا مقدمات آموزش علوم
را به وی آموزش دهد. ابوالقاسم هم هرچند دوران کودکی را سپری
می کرد، ولی با شوق و علاقه وافری، علاوه بر انجام تکالیف مربوطه
از دانش آموزان سطوح بالاتر نیز درس می آموخت و سر انجام دوران
مقدماتی کسب علم را با اموختن کتبی نظیر عمه جزؤ ، نصابالصبیان،
جامعالمقدمات ، تاریخ معجم و… طی کرد .
و در این دوران علاوه بر کسب علم در فعالیتهای کشاورزی و
دامپروری به پدر هم کمک می کرد و در عین حال بنا به نظر آخوند
ملا حسین شاهمیری، آموزش کودکان سطوح پایین تر را هم بر
عهده داشت و آخوند به پاس همکاری و کمکهایش، وی را از پرداخت
شهریه ناچیز مکتب معاف نمود که در این زمان ابوالقاسمِ نوجوان لذت
دانش آموزی توام با معلمی را چشید ،
در سال 1278 زمانی که ابو القاسم دوازده ساله بود مرحوم آخوند
ملا حسین در نهایت صداقت و اخلاق به وی اعلام کرد: » آموزش تو
در این مکتب بهم کمال رسیده ، حال اگر می خواهی در مکتب بمانی
و در تدریس شاگردان با من همکاری نما، یا برای ادامه تحصیل خود
فکری کن. « این نوجوان علاقه مند به علم و دانش ادامه تحصیل را
انتخاب نمود و به محضر مرحوم امام جمعه تفرشی و شادروان مرحوم
سید علی اکبر سجادی روی آورد و همزمان در مکتب آخوند نیز تدریس
خود را ادامه می داد و با اینکه خطی خوش داشت، ولی در تکمیل
خوشنویسی از مرحوم میرزا عباسقلی خوش نویس معروف تفرش نیز
تعلیم می گرفت و در این هنر تا جایی پیش رفت که در نوشتن انواع
خطوط نستعلیق ، نسخ ، ثلث ، شکسته و شکسته نستعلیق، استادی
مسلم گردید.
پس از سه سال ابوالقاسم جوان رشیدی بود که در علومی نظیر فقه و
علوم و اصول و کلام و تاریخ اسلام و ادبیات عرب تسلطی چشمگیر پیدا
کرده بود و صداقت ، درستکاری و نجابت وی همراه با دانش و معلوماتش
موجب شد که بعضی از خانواده های تفرش وی را برای تدیس خصوصی
انتخاب نمایند و در این هنگام بود که ابوالقاسم جوان آموزش فرزندان
شادروان سناء الدوله دبیرمنش و برادرش دبیرلشکر را بر عهده گرفت
و در مقابل از مرحوم دبیرمنش زبان فرانسه آموخت و ضمن تدریس نیز
از کتابخانه غنی آن مرحوم استفاده فراوان نمود و در همین دوره بود که
معلم جوان با کتب و مدارک خارجی و زبانهای بیگانه آشنا گشت و همچنین
لقب» سحاب« را در این زمان برای خود انتخاب نمود و پس از مدتی آشنایی
سحاب معلم با مرحوم دبیرمنش موجب شد تا مدرسهای به سبک نوین در
یکی از دورافتاده ترین نقاط کشور ایران پا گیرد و راه اندازی شود
در سال 1286 هجری شمسی، دانشمند جوان بنا به پیشنهاد پدر و مادر
با دختر خاله خود پیوند مقدس زناشویی بست که حاصل این پیوند در سالیان
بعد 9 دختر و سرانجام یک پسر به نام عباس (استاد عباس سحاب ادامه دهنده
راه پدر و موسس و بنیانگذار موسسه جغرافیایی سحاب و پدر جغرافیای ایران )
بود که همگی تحت تربیت پدری دانشمند و مادری متدین و پارسا به درجاتی از
علم و تقوا دست یافتند .
حدود یکسال بعد استاد سحاب همراه با شادروان سراج السلطان حجازی
بهتهران سفر کرد و در محضر علمای طراز اول تهران به تکمیل معلومات
خوداقدامنمود و در فرصت به دست آمده زبان فرانسه را کاملا از نظر
زبان و ادبیات تکمیلنمود و پس از تسلط کامل توانست کتاب تاریخ
عمومی جهان و چند کتاب دیگررا از فرانسه ترجمه نماید و پس از سالیانی
چند تحقیق و تعلیم و تدریس، درسال 1299 هجری شمسی بنا به تقاضای
شیخ جلال نهاوندی و موافقتوزارت معارف و اوقاف این استاد دانشمند و
محقق سخت کوش به ریاستاداره معارف و اوقاف ولایت ثلاث (نهاوند،
ملایر، تویسرکان )انتخاب شد تاضمن سر و سامان دادن به امر آموزش
و پرورش در این ولایت، مدارس سبک نوین را تاسیس نماید که استاد سحاب هم در این سِمت نهایت
جدیت را به کار برد و در عین حال نزد مرحوم دکتر حسین حجازی به
آموختن زبان انگلیسی مشغول شد که پس از تسلط بر زبان و ادبیات
انگلیسی، توانست ضمن ترجمه مقالات و رسالههای گوناگون مجموعه
جغرافیا و سفر نامه 6 جلدی جهانگرد معروف، جون کارپنتر را از انگلیسی
به فارسی ترجمه نماید.
استاد ابوالقاسم سحاب پس از دوران ماموریت نهاوند به تهران برگشت
و در تهران با بزرگانی نظیر علامه دهخدا، استاد ابوعبدالله زنجانی،
استاد فخر داعی گیلانی، استاد محیط طباطبائی و… همنشین گردید
و در این دوران ضمن نگارش مقالات، اشعار و ابیات فراوانی نیز می سرود.
وی از انواع قالب شعری، در مادهتاریخ تبحر و تسلط فراوان داشت و چون
به زبان عربی نیز تسلط داشت ، لذا برخی از اشعار وی به فارسی و
عربی سروده شده اند که به صورت پراکنده در نشریات مختلف به چاپ
می رسید. این دانشمند و ادیب شاعر به علت علاقه فراوان به خاندان
رسالت و ائمه اطهار (ع) درصدد بر آمد تاریخ مدون و صحیحی از زندگی
این بزرگان به زبان امروزی تالیف نماید که زندگانی برخی از ائمه
اطهار (ع) تالیف شد ولی به علت وسعت کار نتوانست تاریخ زندگانی
تمامی این بزرگواران را چاپ و منتشر نماید، ولی در کنار این فعالیت
توانست دیگر خدمات فرهنگی خود را در قالب تحقیق و تالیف به جامعه
علمی ارائه نماید که بسیاری از آنها به صورت مقاله، شعر، ترجمه، و …در
مطبوعات داخلی و خارجی به چاپ رسیده است و علاوه بر آن بیش از 70
جلد کتاب از وی به یادگار مانده است که برخی تالیف و برخی ترجمه
می باشند.
این استاد عالیقدر بدون ذره ای کبر و غرور در مواقعی که نیاز بود
فی المثل در ترجمه برخی مطالب از متن روسی و یا به صورت کلی
زبانهایی که به آنها آشنایی نداشت ( استاد سحاب علاوه بر زبان
فارسی به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت
و با زبانهای آلمانی، روسی و لاتین نیز آشنایی داشت ) چون
شاگردی عاشق از خرمن دوستان دانشمندی مانند بانو دکتر فاطمه
سیاح خوشه چینی می کرد که این تواضع و فروتنی نیز از صفات
برجسته وی به شمار می رفت. استاد سحاب کلیه امور مربوط به
تالیف و نوشته های خود را شخصا انجام می داد و با عشقی
زایدالوصف تحریر، پاکنویس، غلط گیری و … را پیگیری میکرد و
در عشق به زادگاه خود ( تفرش ) نیز الگوی بسیاری از همشهریان
بود و فعالیت های فراوان در عمران و آبادانی تفرش از نظر فرهنگی،
عمرانی، ساختمانی و … داشت و در امر تالیف و تحقیق نیز یکی از
نویسندگان پر کار و فعال محسوب میگردد.
استاد ابوالقاسم سحاب دانشمند علم رجال، تاریخ، جغرافیا و ادیب
و شاعر خوش ذوق و مترجم و محقق و مولف گرانمایه سرانجام در
اثر بیماری قلبی در سپیده دم روز جمعه 21 دی ماه 1335 هجری
خورشیدی جان به جان آفرین تسلیم کرد و صحن مطهر حضرت
معصومه (ع) در قم به خاک سپرده شدند و کتابخانه شخصی وی
نیز بنابر وصیتش با همکاری دوست عزیزش شاعر گرانمایه
عبدالله صالحی سمنانی، فهرست گردید و به کتابخانه استان
مقدس حضرت معصومه (ع) تقدیم گردید.
میرزا یحیی فرزند حاجی میرزاعبدالغنی درسال
1239خورشیدی درکوکان تفرش متولدشد.
درنوجوانی مقدمات زبانهایپارسی وعربی
را نزدپدر فراگرفت ودرنگارش خطوط شکسته و
نستعلیقمهارت یافتدرهمین ایام بدرخواست
برادر بزرگ خود که وی را مستعد میدیدبه تهران
آمدپس از مرگ میرزاعبدالغنی درسال1256به
تفرش بازگشت وبعدازمدتی همراه دایی خود که
درخرم آباد در اموردولتی بود به لرستان وخوزستان
رفت ومدت 10سال در خدمات دولتی در آن مناطق
بود وسپس به تهران برگشت ودرسمت دبیری
ومنشیگری سفارت انگلیس بودمیرزا یحیی صاحب
دیوان غزلیات بود در آن زمان منتشر شده بود
علاوه بر این دیوان غزلیات منظومه ای بنام
"گوی وچوگان"وکتاب "طرب نامه"ویک
مثنوی به نام"شکرستان"نیز دارد
میرزا یحیی سرخوش در آبان1298خورشیدی
درگذشت ودر صحن امامزاده معصوم تهران
به خاک سپرده شد